مسافران آسمانی مسافران آسمانی ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

مسافران آسمانی

جدیدترین حرکت محمد کوچولو

محمد گلیه عمه تو این عکسا 2 ماه و 10 روز  از پیوستنش به جمع خانوادمون میگذره...                                                 مامان آقا محمد از 2 ماهگی به بعد ، هر روز چند دقیقه پسملی رو روی شکم میخوابونه تا براش یه جور تمرین باشه ، ماشاالله پسری زود گردنشو راست گرفت تقریبا از 25 روزگی میتونست اینکارو انجام بده چند تا از عکسای عسل عمه رو براتو ن میذارم که تو این حالت هم تل...
27 اسفند 1390

خبر فورییییییییییییییییییییی...(2)

طبق آخرین گزارشات دریافتی ، طاها پسملی روز جمعه  به تاریخ 26/12/1390 برای اولین بار تونست دو سه قدم کوچولو برداره...     البته بنده هنوز ندیدم ... و این خبر مسرت بخش رو مامان طاها گلی ( خبرنگار مجله خبری نوادگان خان بابا )  برامون ارسال کردن... با تقدیر و تشکر از این خبرنگار عزیز (عروس دوم خان بابا) انشاالله در پستهای بعدی حتما از ایستادن و راه رفتن گل پسری براتون عکس میذاریم... ...
27 اسفند 1390

خبر فورییییییییییییییییییی...(1)

امروز طاها طلای عمه سومین مرواریدشو هم درآورد...جای این مروارید فک بالا ، سمت چپ کنار دندون نیش هست...    مبارکت باشه نفففسسسسسسسسسسسسسسسمم... پسری دیر دندون دار شد ، اما تلافی این چند وقت رو حسابی درآورد... قربونت برم که قشنگیه خنده هات با این مرواریدای سفید کوچولوت هزار بار زیبا تر شده...                                                      &nb...
27 اسفند 1390

آخیییییییییش تمیز شدم...

جمعه شب محمد کوچولو به اتفاق مادرجون و مامانی رفتن حمام تا تنظیم برنامه حمام رفتن خان سوم بهم نخوره... گزارشات واصله ، حاکی از آن بود که محمد عزیز به مثابه یک خان واقعی ، در وقت شست و شوی بدن مبارکش ، آروم و ساکت بود و گریه و نق زدن و از این کارای دور از شان مردونش خبری نبود ... خدا رو شکر ... فقط صدای قربون صدقه های مادر جون شنیده میشد که البته کار جدیدی نبود ...کلا مادرجون عادت دارن فدای نوه های عزیزشون بشن و ازشون تعریف و تمجید کنن...(ماست فروش نمیگه ماستم ترشه ...) بگذریم... از اصل ماجرا دور نشیم... هر چند پسر قشنگه عمه همیشه آروم و ساکت هست ... الهی قربونت بشه عمه ... بعد از حمام مامانی سر پسرمو...
27 اسفند 1390

وقتی کوچولوها کارمند می شوند...

  دیروز برابر با  چهارشنبه 24/12/1390 آقا محمد برای اولین بار کارمند شدن رو به همراه من ، یعنی عمه معصوم جون تجربه کرد... عمه این همه اشتیاق واسه چیییییییییییییی ... الهی بگردمت که از حالا خودتو به زحمت میندازی واسه یه لقمه نون...؟ مشروح اخبار روز اول کاری : در حدود 45 دقیقه ی اول ، پسملی خواب تشریف داشتند... بعد از بیدار شدن ، کمی خندید و بعد نق نق و بعد هم بله نیاز به تعویض ... بعد کمی شیر نوش جون کردن ، سردل صاف شد و کنجکاوی شروع شد به شکلی که ملاحظه میفرمایید...   این دیگه چیه...؟      برام شیر بیارید...   آخییییی...
27 اسفند 1390

غذا خوردن عجیب و غریب

وقتی محمدفرزام جون خاله میخواد غذا بخوره مامانی باید خیلی مقدمه چینی کنه: اول چند تا بالش باید طرفین آقا بذاریم واسه اینکه هنوز نمیتونه بدون تکیه گاه بشینه... بعد مامانی پیش بندشو می بنده ، غذای سرد شده رو آروم آروم بهش میده بخوره اما همراهش باید حتما برای شازده پسر آواز بخونه تا سرگرم بشه و تحمل کنه یه جا بشینه بعد از غذا وروجک خاله عادت داره حتما آب بخوره ،اگر آب دیر بهش بدن واییییییییییی چی میییییییییییییشه... زلزله به پا میکنه..... برای همینم مامانی همیشه همه چی رو آماده میکنه بعد سفره غذای جوجو رو میچینه... چند شب پیش که محمدفرزام خان آمده بود دیدن خان بابائیش...وقت صرف شامش که رسید بساط...
25 اسفند 1390

بازی وبلاگی پرواز با هزار تومنی !

نام بازی : بازی وبلاگی پرواز با هزار تومنی ! داور : خداوند کمک دارو : وجدان خودتون طراح بازی: معجزه گر با یک هزار تومانی دو بال ساخته ام و می خواهم با آنها تا خداوند پرواز کنم کسی هست که در این پرواز یاریم کند ؟! اسم بازی هست پرواز با هزار تومنی . این جمله رو که یادتون هست ؟! با هزار تومن چی کار میشه کرد ؟! خیلی وقتا توی خیلی سایت ها این تبلیغ رو که مربوط به موسسه خیریه محک هست می بینیم اما شاید به دلایلی مختلفی مثل تنبلی در عضویت کوتاهی کردیم . این بازی یک تلنگر هست برای اون هایی که هنوز عضو نشدن که ضرف هفت روز آینده عضو بشن و اونایی که عضو هستن عیدی بچه های محک رو بدن . ...
24 اسفند 1390

سالی که نکوست ، از بهارش پیداست...

هر آغازی را پایانیست و بعد از هر پایان آغازی دیگر است... سال 90 هم از این قاعده مستثنی نیست و با همه فراز و نشیب ، خوبی و بدی ، تلخی و شیرینی و ..... چیزی به انتهاش نمونده و کم کمک داره تمام میشه. الحق و الانصاف که چه سال میمون و مبارکی بود ... همه روزها و سالهای خدا ، خوبن اما گاهی اوقات ، خاطرات و یادگارها ، تعیین کننده بهترین یا بدترین ها هستن... این سال هم مثل همه سالهای قبل ، داره ما رو ترک میکنه و با گذر زمان مواجه و به یادمون میاره که ...                           ...
21 اسفند 1390