قدرت اندیشه
کشاورزي الاغ پيري داشت ، که يک روز اتفاقي به درون يک چاه بدون آب افتاد...
کشاورز هر چه سعي کرد ، نتوانست الاغ را از درون چاه بيرون بياورد...
براي اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشد ، کشاورز و مردم روستا ، تصميم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بميرد و کمتر زجر بکشد...
مردم با سطل روي سر الاغ خاک مي ريختند ، اما الاغ هر بار خاکهاي روي بدنش را مي تکاند و زير پايش ميريخت و وقتي خاک زير پايش بالا مي آمد ، سعي مي کرد روي خاک ها بايستد...
روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد... تا اينکه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد...
نتیجه اخلاقی :
مشکلات ، مانند تلي از خاک بر سر ما مي ريزند و ما همواره دو انتخاب داريم:
اول: اينکه اجازه بدهيم مشکلات ما را زنده به گور کنند...
دوم: اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود...
جیگرای عمه ، امیدوارم در آینده وقتی که بزرگ شدید ، به جای دوری از سختیها ، قدرت مقابله و ایستادگی در برابر وزش مشکلات را داشته باشید وبه جای پاک کردن صورت مسئله راهی بیابید برای حل کردنش...
به امید روزی که بزرگمردان کوچک امروز خاندان خان بابایی ، مردانی استوار و همیشه سرفراز برای فرداها باشند...صادقانه و صمیمانه دوستتان دارم...