روز اول سال نو
همیشه از بچگی عاشق ایام نوروز بودم بخصوص روز اول سال نو...لحظه سال تحویل و دیده بوسی و تبریک گفتن سال جدید ، اینکه یه سال دیگه از عمرمون گذشته و قراره روزای سال جدید رو سپری کنیم حالا چطوری ...؟ خدا میداند...
بالاخره زمان تحویل سال 91 هم فرا رسید ...بعد از سال تحویل پسر سوم خان بابا ، زنگ زد و به مادرجون و خان بابا سال نو رو تبریک گفت ،نفر دوم ، پسر دوم خان بابا بود و بعد نوبت پسر بزرگه خان بابا رسید...
به سفارش عمو حسین (ته تغاری مادرجون) و به رسم سفره عید ایرانی ، سبزی پلو با ماهی داشتیم و جمع خانواده حسابی جمع بود و کلی دور هم شاد بودیم و خندیدیم...همیشه روز اول سال نو ، مادرجون همه بچه هاشو دعوت میکنه تا روز نخست سالی که شروع شده رو با هم بگذرونیم...
بعد از ناهار نوبت رسید به عیدانه ای که هر ساله خان بابا بهمون میدن ، اول مادر جون یه متن قشنگ به اسم هر کدوممون مینویسن و بعد هم مبلغ عیدی رو با مینوتی که تهیه کردن میذارن لای قرآن ...و هر کدوم که عیدیمونو بر میداریم آیه مربوطه رو هم یادداشت میکنیم...البته امسال سه تا نوه دوست داشتنی هم به جمعمون اضافه شد که در کل خان بابا به 11 نفر عیدانه دادن...
خان بابا و مادرجون عزیز ، امیدوارم به لطف خدا سالیان سال سلامت باشید و سایتون بالای سر ما باشه و هر ساله نوروز رو در کنارتون به جشن بنشینیم و عیدیهایی رو که با کلام خدا متبرک میکنید از دستای مبارک و مهربونتون بگیریم...انشاالله...
اینم چند تا عکس از سفره هفت سین مادرجون و نوه های خان بابایی:
طاهاجان:
محمدفرزام جان:
محمد جان:
بقیه عکسا رو میتونید تو قسمت دنباله دار تماشا کنید...