میلاد طاها جان ، اولین ستاره خاندان خان بابا
بعد از تحویل سال و شادباش سال نو ، خانواده خان بابا خودشونو آماده میکردن تا سالروز یه روز فراموش نشدنی رو جشن بگیرن...
صداهایی شنیده میشود...اما نمیدانم صدای چیست...
تمرکز میکنم تا بهتر بشنوم...بازم تمرکز ...آهان صدا نزدیکتر شد و کمی واضح...شبیه بهم خوردن دو تا چیز به هم...و باز صدا نزدیکتر به گوشم رسید ...حالا میشه بفهمم...
خدای من...چه میشنوم.....صدای به هم خوردن بال معصوم فرشتگان می اید...
صدای یک پرواز
فرود یک فرشته
آغاز یک معراج
وشروع یک زندگی
انگار امدن تو نزدیک است..
در چنین روز مبارکی ، برای اولین بار خانواده خان بابا طعم نوه دار شدن رو چشید و میزبان یکی از فرشته های آسمون خدا شد...و امروز یک سال از آن روز بهاری پر التهاب و البته همیشه به یاد ماندنی میگذرد ، گویی امروز آسمان و زمین هم از شادیه ما شادند...
امروز خورشید درخشانتر است و آسمان ، آبی تر نسیم زندگی را به پرواز میکشد و پرنده آواز جدید می سراید ، بی شک ، امروز بهاری دیگر است...در روز میلاد کسی که چشمانم با حضورش بارانی است...امروز را شادتر از روزهای دیگر خواهم بود...و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد...و جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد و تمامی گلها و سبزهها در میهمانی ما خواهند سرود...
روز پنج شنبه مورخ ١٣٩١/01/03 خاندان خان بابا به اتفاق خاله خانما ، آقا دایی و دامادهای عزیزشون و عمه خانم گل گلاب به اتفاق خانواده اش ، ساعت 3 بعد از ظهر از اهواز به سمت ماهشهر حرکت کردند تا در جشن میلاد خان اول ، جناب طاها خان که عمرش مستدام باد به میزبانیه پسر دوم خان بابا و همسر گرامی ، شرکت کنند...
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد ، تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یه کیک خیلی خوش طعم ،باچندتاشمع روشن یکی به نیت تو ، یکی از طرف من
الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی
تولدت عزیزم پراز ستاره بارون پر از بادکنک و شوق ، پر از آینه و شمعدون
الهی که همیشه واسه تبریک امروز بیان یه عالم عاشق ، بیاد هزار تا مهمون
در بدو ورود مورد استقبال گرم طاها جان قرار گرفتیم که تازه یاد گرفته بود دو تا سه قدم رو به تنهایی راه بره و چقدر هم اون شب آرام بود و موقر ...عزیز دلم که انگار خدا از همین الآن همه صبوریهای دنیا رو بهت داده ...
راستش اصلا فکر نمیکردم گل پسر عمه انقدر ساکت باشه و بهونه گیری نکنه...
خلاصه مهمانی خیلی خوش گذشت و باید یه خسته نباشید به برادر عزیزم و عروس گلمون بگم که حسابی سنگ تمام گذاشتن و خیلی خیلی زحمت کشیدن...
دستتون درد نکنه و انشاالله همه ساله در کنار هم و بازو به بازو سایتون چتری باشه برای طاها جان و بهترین ها رو در آیندش ببینید...
چند تا عکس تو اون شلوغ بازار مهمانی گرفتم و میذارم تا دوستای عزیزمون هم ببینن...
قربونت برم با اون خنده های قشنگت
الهی فدای قدمات بشم...
از دوستای عزیز دعوت میکنم که حتما بقیه عکسارو از قسمت دنباله دار مشاهده کنید...
مراسم بریدن کیک با دستای کوچولوی طاها گلی:
کیک خرگوشی تولد گل پسری:
پخش زنده تولد طاها خان:
و اینم عکسایی که هنر کدبانوگری و زحمات عروس عزیزمون رو به تصویر میکشه:
این آقایی که تو عکس مشاهده میفرمایید آقا روزبه داماد دایی بنده هستن که شب مهمانی کمر همت بستن برای اینکه عکسایی رو که میگرفتم خراب کنن هر چند بعدا کاشف به عمل آمد حضرت آقا کار همیشگیشون بهم زدن ژست عکساست...