مسافران آسمانی مسافران آسمانی ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

مسافران آسمانی

مهمترین رویدادهای نوروزی ، در خانواده خان بابا

٠١/٠١/١٣٩١ تحویل سال و گردهمایی فرزندان خان بابایی و مادرجون و پذیرایی از میهمانان تا پاسی گذشته از شب... ٠٣/٠١/١٣٩١ جشن سالروز تولد آقا طاها و کلی شادی و خنده و..... تولدت مبارک نفس عمه...عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم تاااااااااااااااااااااااااااااا همیشه... ٠٧/٠١/١٣٩١ تولد عروس سوم خان بابا                                                عزیزم تولدت...
16 فروردين 1391

میلاد طاها جان ، اولین ستاره خاندان خان بابا

بعد از تحویل سال و شادباش سال نو ، خانواده خان بابا خودشونو آماده میکردن تا سالروز یه روز فراموش نشدنی رو جشن بگیرن... صداهایی شنیده میشود...اما نمیدانم صدای چیست... تمرکز میکنم تا بهتر بشنوم...بازم تمرکز ...آهان صدا نزدیکتر شد و کمی واضح...شبیه بهم خوردن دو تا چیز به هم...و باز صدا نزدیکتر به گوشم رسید ...حالا میشه بفهمم... خدای من...چه میشنوم..... صدای به هم خوردن بال معصوم فرشتگان می اید...                صدای یک پرواز                 &nbs...
15 فروردين 1391

روز اول سال نو

همیشه از بچگی عاشق ایام نوروز بودم بخصوص روز اول سال نو...لحظه سال تحویل و دیده بوسی و تبریک گفتن سال جدید ، اینکه یه سال دیگه از عمرمون گذشته و قراره روزای سال جدید رو سپری کنیم حالا چطوری ...؟ خدا میداند... بالاخره زمان تحویل سال 91 هم فرا رسید ...بعد از سال تحویل پسر سوم خان بابا ، زنگ زد و به مادرجون و خان بابا سال نو رو تبریک گفت ،نفر دوم ، پسر دوم خان بابا بود و بعد نوبت پسر بزرگه خان بابا رسید... به سفارش عمو حسین (ته تغاری مادرجون) و به رسم سفره عید ایرانی ، سبزی پلو با ماهی داشتیم و جمع خانواده حسابی جمع بود و کلی دور هم شاد بودیم و خندیدیم...همیشه روز اول سال نو ، مادرجون همه بچه هاشو دعوت میکنه ت...
14 فروردين 1391

خبر فورییییییییییییییییییییی...(3)

به نقل از خبرنگار مجله خبری خان بابا ، سومین مروارید جناب محمدفرزام خان   سه شنبه مورخ 08/01/1391 در لثه فک بالا ، سمت چپ ، جوونه زد و موجبات سرور و شادیه خانواده خان بابایی را فراهم کرد... عروس بزرگه خان بابا   در ادامه گزارش ارسالی به نقل از خان دوم ، اینطور ادامه دادند: آقا جون بنده ( محمدفرزام ) با داشتن 3 دندان جوان و البته تیز ، رسما به جمع کباب خورها پیوسته و بسیار علاقه مندم تا در ضیافت کباب خوران شرکت کنم... در پاسخ به محمدفرزام عزیز ، اعلام شد که خانواده خان بابا روز جمعه مورخ 11/01/1391 به میزبانیه مادرجون و خان بابا برای ناهار به صرف کباب ...
9 فروردين 1391

هدیه نوروزی دردونه های عمه

امسال اولین سالی هست که هر سه تا نوه قشنگ و عزیزمون در جمع خانواده حضور دارن ... از چند روز قبل تصمیم گرفتم براشون هدیه عید نوروز بگیرم  ... اما یه مشکلی وجود داشت آخه من دوست داشتم هدیه هر سه تا فینگیلی مثل هم و هم رنگ باشه ، اما هر چی که گشتم نشد، یعنی هر چی بیشتر میگشتم کمتر میدیدم ، کلی مغازه رفتم اما یا یکرنگ نداشت یا از یه مدل و یه رنگ سه تا سایز مختلف نداشت...   خلاصه سرتون رو درد نیارم ... راستش لباس زیاد بود اما هیچ کدوم نبود که یک شکل باشن... در نهایت راضی شدم که از خیر یک رنگ بودنش بگذرم ... و بعد از کلی جستجو بالاخره یه مدل لباس واسه 3تا جوجو طلا پیدا کردم در سه سایز متفاوت ... ...
27 اسفند 1390

جدیدترین حرکت محمد کوچولو

محمد گلیه عمه تو این عکسا 2 ماه و 10 روز  از پیوستنش به جمع خانوادمون میگذره...                                                 مامان آقا محمد از 2 ماهگی به بعد ، هر روز چند دقیقه پسملی رو روی شکم میخوابونه تا براش یه جور تمرین باشه ، ماشاالله پسری زود گردنشو راست گرفت تقریبا از 25 روزگی میتونست اینکارو انجام بده چند تا از عکسای عسل عمه رو براتو ن میذارم که تو این حالت هم تل...
27 اسفند 1390

خبر فورییییییییییییییییییییی...(2)

طبق آخرین گزارشات دریافتی ، طاها پسملی روز جمعه  به تاریخ 26/12/1390 برای اولین بار تونست دو سه قدم کوچولو برداره...     البته بنده هنوز ندیدم ... و این خبر مسرت بخش رو مامان طاها گلی ( خبرنگار مجله خبری نوادگان خان بابا )  برامون ارسال کردن... با تقدیر و تشکر از این خبرنگار عزیز (عروس دوم خان بابا) انشاالله در پستهای بعدی حتما از ایستادن و راه رفتن گل پسری براتون عکس میذاریم... ...
27 اسفند 1390

خبر فورییییییییییییییییییی...(1)

امروز طاها طلای عمه سومین مرواریدشو هم درآورد...جای این مروارید فک بالا ، سمت چپ کنار دندون نیش هست...    مبارکت باشه نفففسسسسسسسسسسسسسسسمم... پسری دیر دندون دار شد ، اما تلافی این چند وقت رو حسابی درآورد... قربونت برم که قشنگیه خنده هات با این مرواریدای سفید کوچولوت هزار بار زیبا تر شده...                                                      &nb...
27 اسفند 1390

آخیییییییییش تمیز شدم...

جمعه شب محمد کوچولو به اتفاق مادرجون و مامانی رفتن حمام تا تنظیم برنامه حمام رفتن خان سوم بهم نخوره... گزارشات واصله ، حاکی از آن بود که محمد عزیز به مثابه یک خان واقعی ، در وقت شست و شوی بدن مبارکش ، آروم و ساکت بود و گریه و نق زدن و از این کارای دور از شان مردونش خبری نبود ... خدا رو شکر ... فقط صدای قربون صدقه های مادر جون شنیده میشد که البته کار جدیدی نبود ...کلا مادرجون عادت دارن فدای نوه های عزیزشون بشن و ازشون تعریف و تمجید کنن...(ماست فروش نمیگه ماستم ترشه ...) بگذریم... از اصل ماجرا دور نشیم... هر چند پسر قشنگه عمه همیشه آروم و ساکت هست ... الهی قربونت بشه عمه ... بعد از حمام مامانی سر پسرمو...
27 اسفند 1390