سیزده به در 92
در مورد جزئیات سیزده به در امسال کلی مطلب نوشتم...اما قبل از اینکه بخوام مطالب رو ذخیره کنم نت قطع شد و همه چیزایی هم که نوشته بودم پاک شد...
واسه همین قهر کردم و دیگه نمینویسم...
اما عکسا رو تو قسمت دنباله دار گذاشتم اگه دوست داشتید میتونید تشریف ببرید و ببینید...
اول از همه عکس خان بابای عزیزم رو میذارم که کلی عاشقشم و دوسش دارم...الهی فدای اون نگاه نافذت بشم...الهی خدا بهت ١٢٠ سال عمر با عزت بده و سایت بالای سرمون باشه...
آقا حسین ، ته تغاری مادرجون و جیگرطلای عمه معصوم...داداش کوچیکه که خیلی مخلصشم...
و خان زاده ها عجیب عاشقشنا...تا میگیم عمو حسین آمد به سرعت خودشونو میرسونن جلودر ورودی...و از سر و کول عمو حسین بالا میرن...
و اما خان ورزشکار که هر کاری کردم سرشو نیاورد بالا ازش عکس بگیرم...از بس این محمدفرزام جون متواضع هستن...
خیلی دوستت داررررررررررررررررررررم وروجک قشنگم...
اینم محمد کوچولوی عصبانی...جدیدا یاد گرفته که بهمون اخم کنه و به اصطلاح ما رو بترسونه...
وای وای ترسیدم عمه...ما که در بس تسلیم امرتیم جوجو گلی...
عاشق این ژستاتم وروجک...
از سمت راست : آقا محمدرضا و آقا ایرج ، پسرای خاله کوچیکه...
از سمت راست : آقا عباس پسر خاله وسطی و آقا فرزاد پسر خاله بزرگه...
الهی...اینجا دیگه وقت برگشتن هست ، هوا گرم شده بود و محمد جون نق نق میکرد ، مامان مریم هم بلوزش رو درآورد...از بس بازی کرده بود رفتیم خونه هر دوشون زود خوابیدن...